12 فروردین 1398 توسط سکینه عبداله خسرجي
تقدیم به لیلایی که سیل شیراز او را باخود برد
11 فروردین 1398 توسط سکینه عبداله خسرجي
????تقدیم به لیلایی که ازحصار دستان بابایش در سیلاب شیراز رها شد ???
صدای بابایم را میشنیدم که داد میزد لیلا …لیلا …بیا بیرون از آب …اما تا می خواستم جوابش را بدهم دهنم پر از آب و گِل میشد…
بابایم نمیدانستم آن زیر، سیلی سیل خیلی شدیدتر از توان من بود …نتوانستم سر از آب بیرون کنم و روی پاهایم بایستم… زیر هجومِ سیلاب قد خم کردم و سیل کمرم را شکست و با خود برد… برد و برد تا مرا هرچه محکم تر به در و دیوار و خودرو بکوبد …
آه ، چقدر بدنم درد دارد و رنج… لباس هایم کثیف شده اند و پر از گِل و خاک…بر روی صورت افتاده ام بی جان…
اما پدرم هنوز صدایش به گوشم میرسد لیلا لیلا… بیا بیرون از آب ….و من از آن بالا همچنان نظاره گر ضجههای بابای غمگین ام هستم …
مامان !خاله !عمو! هیچکس بابایم را ملامت نکند که ……….
?از طرف سکینه عبداله خسرجی ساکن خوزستان?